ايران از کشورهائى است که افتخار بالائى در داشتن کودک خيابانى و کار دارد. تلاش تاکنونى طرفداران حقوق اين انسانهاى بيدفاع متاسفانه تاکنون به تغييرات ملموسى در زندگى آنها منجر نشده است. دولت اسلامى و سرمايه دارى ضد کودک هم که دنبال منفعت خودش است.
اينها بجاى رسيدن به اين کودکان٬ تامين معيشت شان٬ تامين بهداشت و آموزش و تفريح شان٬ آنها را طى پروژه اى به کار گمارده اند. اين کودکان که عمدتا به خانواده هاى فقير تعلق دارند٬ يا اصلا خانواده اى ندارند٬ و يا فرزندان کارگران گرسنه هستند٬ قربانى سودپرستى دولت و سرمايه داران و انواع باندهاى مخوف و خطرناک هستند.
مورد جديد "ابتكار" شهرداريهاى جمهورى اسلامى تحت عنوان "سازمان دادن كودكان به اصطلاح خيابانى" است. حتما ميپرسيد چطور؟ بله٬ بسيار ساده. با دادن يک جليقه و روانه کردنشان در خيابان براى فروختن گل و روزنامه با ثبت ساعت کار و حقوقى ناچيز. از نظراينها چون اين کودکان در خانواده اى محروم چشم بدنيا گشوده اند لايق همين اند. توان و استعدادشان همين است و بايد مثل اجدادشان کار کنند و کار کنند. وظيفه شان٬ اگر زنده بمانند٬ تحويل کودکانى مثل خودشان به جامعه است تا اين چرخه کثيف و خونين سود و سرمايه بگردد.
راستى اين کودکان چه گناهى مرتکب شدند؟ چرا کودک بودن از اول يک شانس است؟ تفاوت اينها با کودکى که در خانواده اى مرفه بدنيا مى آيد چيست؟ چرا اين سرنوشت شان است؟ چرا نبايد در آرزوهاى کودکى شان که آلوده به توحش رقابت نيست در دنياى بهتر و زيبايشان سير کنند؟ نجات اين کودکان و زدن ريشه اين همه جنايت و فقر کار ماست. کار طبقه ماست. کار کمونيسم است. اينها فرزندان کوچک طبقه ما هستند که در خيابان له ميشوند و شهردارى ارگان دولت سرمايه دار است که فرزندان ما را به استثمار و بردگى سازمان يافته واميدارد.